شخص خسیسی در رودخانه ای افتاد و عده ای جمع شدند تا او را نجات دهند.
دوستش گفت: دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد.
شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت.
ملا نصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، به مرد گفت:
دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم.
مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد.
مردم شگفت زده گفتند:
ملا معجزه کردی؟
ملا گفت:
شما این مرد را خوب نمی شناسید.
و دست بده ندارد،
دست بگیر دارد.
اگر بگویی دستم را بگیر، می گیرد،
اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد.
تهیدست از برخی نعمت های دنیا بی بهره است،
اما خسیس از همه نعمات دنیا.
راننده تاكسی گفت: «میدونی بهترين شغل دنيا چيه؟»
گفتم: «چيه؟» گفت: «راننده تاكسی.»
خنديدم. راننده گفت: «جون تو…
هر وقت بخوای ميای سركار، هر وقت نخوای نميای، هر مسيری خودت بخوای ميری،
هر وقت دلت خواست يه گوشه میزنی بغل استراحت میكنی،
هی آدم جديد میبينی، آدمهای مختلف، حرفهای مختلف، داستانهای مختل
موقع كار میتونی راديو گوش بدی، میتونی گوش ندی،
میتونی روز بخوابی شب بری سر كار،
هر كيو دوست داری میتونی سوار كنی،
هر كيو دوست نداری سوار نمیكنی،
آزادی، راحتی.
ديدم راست میگه… گفتم: «خوش به حالتون.»
راننده گفت: «حالا اگه گفتی بدترين شغل دنيا چيه؟»
گفتم: «چی؟» راننده گفت: «راننده تاكسی.»
بعد دوباره گفت: هر روز بايد بری سر كار،
دو روز كار نكنی، ديگه هيچی تو دست و بالت نيست،
از صبح هی كلاچ، هی ترمز،
پادرد، زانودرد، كمردرد،
با اين لوازم يدكی گرون، يه تصادفم بكنی كه ديگه واويلا میشه،
هر مسيری مسافر بگه بايد همون رو بری،
هرچی آدم عجيب و غريب هست، سوار ماشينت ميشه،
همه هم ازت طلبكارن، حرف بزنی يه جور، حرف نزنی يه جور،
راديو روشن كنی يه جور، راديو روشن نكنی يه جور،
دعوا سر كرايه، دعوا سر مسير، دعوا سر پول خرد،
تابستونها از گرما میپزی، زمستونها از سرما كبود میشي.
هرچی میدويی آخرش هم لنگی.»
به راننده نگاه كردم. راننده خنديد و گفت:
«زندگی همه چيش همینجوره. هم میشه بهش خوب نگاه كرد، هم میشه بد نگاه كرد»
خیلی از رنج های ما به خاطر زاویه ی غلط نگاهمون هست
درستش کنیم…
رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلَّم فرمودند
▫️دنیا خانه کسی است که خانه ندارد و ثروت
و مال کسی است که ثروت و مال ندارد.
▫️کسی که عقل و خرد ندارد، دنیا را برای خودِ دنیا جمع می کند
▫️کسی که علم و آگاهی ندارد، برای دنیا، نزاع و دشمنی می کند.
▫️کسی که به خداوند اعتماد ندارد، بر سر دنیا حسد می ورزد.
▫️کسی که فقط برای دنیا سعی و تلاش می کند، معاد و آخرت را باور ندارد.
مجموعة ورام، جلد ۱ صفحه ۱۳۰
{- بِسمِ اللهِ الرَّحمَن الرَّحيم -}
✦•• فرازى از شرح دعاى هشتم صحيفه سجّاديه ••✦
«اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ سُوءِ الْوِلَایَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدِینا»
پیامدهای سوء ولایت
از بین رفتن استعدادها و قابلیتها، تولید بحران و لطمههای جبرانناپذیر نیز از عواقب سوء ولایت است.
سوء مدیریت اگر در مدیریتهای فراگیر باشد، به اعتماد عمومی و حیثیت نظام که متصل به ولایت الهی است لطمه میزند، فرصتها را بر باد میدهد و انواع و اقسام فسادها را در محورهای ثروت و قدرت به وجود میآورد، میدان برای شیاطین درست میکند و امید را کاهش میدهد.
شیخ_جعفر_کاشف_الغطاء
یکی از خصوصیاتی که انسان را در امور معنوی خیلی رشد می دهد و او را به کمال می رساند، صبر بر بداخلاقی اطرافیان است.
قطعا خودمان نباید بداخلاق باشیم، بر بداخلاقی اطرافیانمان هم باید صبر کنیم.
مثلا شخصی پدر و مادرش پیر شده اند و اخلاق تندی دارند.
یا شاگرد بر بداخلاقی استادش صبر کند.
اما شاید هیچ چیز مانند صبر بر بداخلاقی همسر انسان را به کمال نرسانده؛ اینکه همسر انسان بد اخلاق باشد و صبر کند.
داستان:
مرحوم شیخ_جعفر_کاشف_الغطاء از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده اند که فرموده بود: اگر تمام کتابهاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه ام دارم، همه را بیرون مى دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود.
اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى مى کند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند. این قدر در مقام جست وجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالى قدر گاهى که به داخل خانه مى رود، همسرش حسابى او را کتک مى زند.
یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا ما داستانى شنیده ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى زند؟!
فرمود : بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى شود، حسابى مرا مى زند. من هم زورم به او نمى رسد.
گفتند: او را طلاق بدهید.گفت: نمى دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، ادبش کنند.گفت: این کار را هم اجازه نمى دهم.گفتند: چرا؟
گفت: این زن در این خانه براى من از اعظم نعمتهاى خداست، چون وقتى بیرون مى آیم و در صحن امیر المومنین مى ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى خوانند، مردم در برابر من تعظیم مى کنند؛
گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى دارد، همان وقت مى آیم در خانه کتک مى خورم، هوایم بیرون مى رود! این چوب_الهى است، این باید باشد.
کتاب نفس؛ شیخ حسین انصاریان،
ص 328]
آخرین نظرات